آنچه در این مقاله میخوانید:
پدر و مادر نمونه بودن، کار سختی نیست. لازم نیست بیشازحد برای فرزندمان خارج کنیم، زندگیمان را بهکل وقف فرزندمان کنیم، یا فداکاریهای اسطورهای ویژهای انجام دهیم. پدر و مادر نمونه بودن، یعنی همراهی و حمایت از کودک، بدون آنکه بچه احساس فشار روانی کند، که آزادیاش گرفته شده؛ یعنی مسیر را به بچهها نشان دادن. نه اینکه جای آنها قدم برداریم، جای آنها فکر کنیم و جای آنها حرف بزنیم. پدر و مادر نمونه شدن، کار سختی نیست. کافیست چند نکتهی ساده را رعایت کنیم. خیلی کارها را نباید انجام داد. به چه معنا؟
پنج یادداشت، تحت عنوان سری «ویژگیهای پدر و مادر نمونه» در آوک خواهیم داشت. در هر یادداشت، کمی مفصل دربارهی هر مورد صحبت خواهیم کرد. با لحنی خودمانیتر از همیشه؛ طوریکه کمتر مشابهش را خوانده باشید. متن حاضر، دومین قسمت از این سری است. باهم نکاتی را مرور میکنیم، به رفتارمان با بچهها و به خودمان فکر خواهیم کرد.
در یادداشت قبلی، دربارهی لزوم کنترل میزان حمایت والدین و همچنین اهمیت مستقل بارآمدن کودکان حرف زدیم (روی اینجا کلیک کنید و متن قبلی را بخوانید). این یادداشت، به نکاتی دیگر میپردازد.
پدر و مادر نمونه به چه نکاتی توجه دارند؟
یک. بچهها، سریعتر از تصورمان، از ما تقلید میکنند.
بچهها ما را تماشا میکنند و بخشی از رفتارمان را تکرار خواهند کرد. پدر و مادر نمونه، همیشه حواسش به این ماجرا هست. وقتی دارد با یکی از اقوام یا همسایهها دعوا میکند، حواسش هست، برخورد تندی نداشته باشد، یا الفاظ زشتی به زبان نبرد. پدر و مادر نمونه، حواسش هست وقتی پشتسر دیگران عیبگویی و بدگویی میکند، فرزندش خیلی زود یاد خواهد گرفت که میشود با گفتن بدیهای دیگران، به تخلیهی روانی رسید.
پدر و مادر نمونه شدن، به هزینههای کلان، هدیههای قیمتی و کارهای چشمگیر وابسته نیست. در گروی همین نکات ساده است. همین حالا میشود تصمیم گرفت و عهد بست، هیچوقت جلوی چشم بچهها، بدگویی دیگران را نکنیم، دروغ نگوییم، جملات توهینآمیز بهکار نبریم و خلاصه اینکه، بهترین رفتار ممکن را انجام دهیم. ضعف ما در ارتباط با دیگران و شکستهایمان، نباید باعث آسیبهای تربیتی برای فرزندانمان شود.
بیشتر بخوانید:
دو. توهین و تحقیر کردن، ممنوع!
پسرخالهات همسن توست، اما چهقدر پختهتر از تو رفتار میکند. بچهی همسایه چهقدر خوب بازی میکند، آنوقت تو اصلاً ذوق بازیکردن نداری. بچهی همکارم، توی کارهای خانه به پدر و مادرش کمک میکند، ولی تو این کار را نمیکنی.
جملات بالا، قربانیهای زیادی از نسل ما و نسلهای قبلمان گرفته. عذاب مقایسه شدن با دیگران و تحمل تحقیرشدن توی جملات کنایهآمیز پدر و مادرها. امان از این دلسوزیِ بیخِرد. یکبار توهین کردن به فرزند، یکبار تحقیرکردنش در جمع، میتواند زخمی عمیق در روان او ایجاد کند که حالا به چشم قابل رؤیت نباشد، اما سالها بعد دهان باز کند و به جان روابط اجتماعی و موفقیتهای تحصیلی و شغلی فرزندتان بیفتد. حتی یکبارش هم جبرانناپذیر است. چه برسد به اینکه به روند رفتار شما تبدیل شده باشد.
متأسفانه بسیاری از ما، حالا که این جملات را میخوانیم، پدر و مادرهایی که کودکشان را تحقیر میکنند یا به او توهین میکنند را مذمت میکنیم. اما خوب که خاطرات را مرور کنیم، میبینیم بارها به فرزندمان گفتهایم «هیچی بلد نیستی»، «اعصابمو خُرد میکنی»، «حوصلهی آدمو سر میبری»، «نمیتونی دو دیقه آروم بشینی» و مثالهایی از این دست.
پدر و مادر نمونه، با وسواس بیشتری حرف میزنند. در انتخاب کلمات، دقت زیادی میکنند. چون هر کلمه، بار معنایی و احساسی ویژهای دارد و در شکلگیری الگوهای ذهنی و روانی کودکان مؤثر واقع میشود. پدر و مادر نمونه، همیشه حواسش هست به فرزندش توهین نکند، باعث تحقیر او نشود. بهخصوص زمانی که عصبانی است و از کوره در میرود.
دو نکتهی این یادداشت، در یک چیز مشترکاند. بهش فکر کنید. نظر ما این است که هر دو در ماجرای «کنترل خشم» مشترکاند هر دو به این نکته توجه دارند، که در زمان عصبانیت –چه وقتی که با همسرمان دعوا میکنیم، چه با افراد غریبه در خیابان- باید خیلی بیشتر از چیزی که فکر میکنیم، روی رفتار و گفتارمان کنترل داشته باشیم.