آنچه در این مقاله میخوانید:
نه گفتن به بچهها مرحلهای عذابآور در تربیت کودک است. چرا که آنها باشنیدن نه از والدین ناراحت میشوند و بعد والدین بابت ناراحتی آنها دچار عذاب وجدان میشوند.
احتمالاً بارها برایتان پیش آمده که با خواستهی کودکتان مخالفت کردهاید، و چند دقیقه بعد، وقتی ناراحتی و قهرش را دیدهاید، پشیمان شدید. از طرفی ازمینان دارید که تندادن به خواستهی بچه به نفعش نیست، از سمتی دیگر هم نمیتوانید ناراحتیاش را تحمل کنید. بنابراین، نه گفتن به خواستههای مضر و غیرمنطقی بچهها، چالشی احساسی و جدی برای پدر و مادرهاست.
توصیههای عمومی نه گفتن، کاربردیاند؟
در این یادداشت، میخواهیم دو نکتهی کلی دربارهی نه گفتن به بچهها، با شما در میان بگذاریم. این دو نکته، میتواند دیدگاه شما نسبت به برخورد با خواستههای فرزندان را تغییر دهد. معمولاً دستورالعملهایی در سایتهای مختلف برای نه گفتن به بچهها وجود دارد، که میتوانند مفید باشند. اما راستش را بخواهید، هیچ توصیهای نمیتواند انقلابی در زندگی شما و فرزندتان بهوجود آورد، مگر آنکه بهصورت بنیادی دیدگاهتان را نسبت به آن مسئله پیدا کنید.
اگر فقط با دستورالعملهای نه گفتن پیش بروید، از یکجا به بعد این کار را رها میکنید. چرا که مخالفت با فرزند، برایتان بیهوده بهنظر میرسد. پیش از انحام هر توصیهای، باید بدانیم نه گفتن به چه دلیلی لازم است، تا چه اندازه به آن نیاز داریم و اصلاً چهطور باید به این مسئله نگاه کنیم. بعد از آن، میشود رویکردهایی برای این ماجرا پیدا کرد، که ناراحتی کودکان را به حداقل برساند. بنابراین، توجه شما را به خواندن نکتهی ضروری در ادامهی این متن، جلب میکنیم.
نه گفتن به بچهها، گاهی ضرورت دارد
چرا باید نه بگوییم؟ چرا باید نه بشنویم؟ بهراحتی میشود با هر خواستهی کودک موافقت کرد. همین که برای سلامتی اش خطرناک نباشد، میشود موافقت کرد. اگر فرزندمان از ما بخواهد به پارک برویم، در حالیکه باید یک کار مربوط به شغلمان را هرچه سریعتر انجام دهیم، چه باید کرد؟ پارکرفتن که برای کودک مضر نیست؛ مفید هم هست.
آیا باید دست رد به سینهی کودک زد، ولو به قیمت ناراحتشدنش، یا قید کار را زد و از این حیث متضرر شد؟ قطعاً در چنین موقعیتی باید به کودکتان «نه» بگویید. میدانید چرا؟ چون واقعیت زندگی همین است. همیشه باید بین دو گزینه، موردی را که ضروری تر است، انتخاب کنیم. ما در طول روز، همیشه در حال انتخابکردنیم. بین توی خانه ماندن و بیرونرفتن، بین خوابیدن و بیدارماندن و بین جزئیترین امور روزمره، مدام انتخاب میکنیم. گاهی این انتخابها حساساند. باید گزینهی مهمتر که نسبتی قویتر با رفاه آیندهی ما دارد، انتخاب ما باشد.
همه در زندگی در این موقعیتها قرار میگیرند. اصلاً انتخابهای سخت، اساس زندگی است. پس بهتر است کودکتان را از همان ابتدا با اصول بعضاً بیرحم زندگی آشنا کنید. منتها لازم است این کار را با توضیحاتی مفصل و با روشهایی دقیق پیش ببرید.
«نمیشود برویم پارک» یا «الآن کار دارم» جملات خوبی برای آموزش اصول زندگی به کودک نیستند. شما باید توضیحاتی که در اینجا خواندید را به روشی ساده برای فرزندتان توضیح دهید. برایش بگویید خیلی دوست دارید به همراه او به پارک بروید، اما متأسفانه برای از دست ندادن شغل و موفقیت در آن، باید چندساعت به کارهای مربوط به شغلتان بپردازید. بهتر است بچهها را از سنین پایین با قواعد زندگی آشنا کنیم. نه گفتن به بچهها، گاهی به معنای ارائهی تصویری واقعی از زندگی به آنهاست.
در این باره، بیشتر بخوانید:
چه قاعدهای مهمتر از این در زندگی سراغ دارید، که همیشه آنطور که ما میخواهیم پیش نمیرود؟ گاهی باید خواستهها را نگه داریم، صبر کنیم تا موقع اجابتشان سر برسد. ما نباید با دلسوزیهای بیشازحد و مضر، این دیدگاه را در بچهها بهوجود بیاوریم که چون دستشان داریم، باید همواره درخواستهایشان را قبول کنیم.
اگر این ارتباط –یعنی هرکس من را دوست دارد، باید به حرفهایم گوش دهد- در ذهن فرزندتان نهادینه شود، در ارتباطهای بزرگسالی دچار مشکل میشود. بسیاری از روابط عاطفی، درست به همین دلیلِ ارزیابیهای غلط از توقعات، فرو میپاشند.
در این یادداشت، به دلیلا نه گفتن به بچهها پرداختیم. در یادداشت دیگری در آوک، بهسراغ راههای نه گفتن به بچهها رفتهایم. با کلیک روی اینجا، آن یادداشت را هم بخوانید.